منوچهر پزشک
ظهور و سقوط فرقه دموکرات

ظهور و سقوط فرقه دموکرات

فرقه دموکرات آذربایحان سازمان تجزیه‌طلب دست‌نشانده هدایت‌شده از سوی اتحاد جماهیر شوروی به قصد جداسازی آذربایجان از ایران، و درنهایت الحاق آن به خاک اتحاد شوروی، در طول سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۵-۱۹۴۶ م، پس از جنگ جهانی دوم. این حزب به رهبری سید جعفر پیشه‌وری حدود یک سال و نیم، با اقدام مسلحانه و پشتیبانی آشکار دولت اتحاد جماهیر شوروی، با مرامی شبه‌کمونیستی استانهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان را زیر عنوان جمهوری دموکراتیک آذربایجان از دولت مرکزی تهران جدا کرد و دولتی به نام دولت ملی خلق آذربایجان تشکیل داد. سرانجام براثر نارضایتی مردم آن شهرها و سراسر ایران، فشار دولت آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل متحد بر اتحاد شوروی، سیاست مؤثر نخست‌وزیر احمد قوام، حرکت محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران، به سوی آذربایجان و کوششهای سپهبد رزم‌آرا، رئیس وقت ستاد ارتش ایران، و نیروی اعزامی از مرکز پس از تقریباً ۱۰ روز جنگ پراکنده اما پی‌درپی و برنامه‌ریزی‌شده، بساط این فرقه از آذربایجان برچیده شد و سران فرقه به خاک شوروی گریختند. باید اشاره کرد که به دنبال برنامۀ گستردۀ اتحاد جماهیر شوروی برای جداکردن تمام شمال ایران از خراسان تا آذربایجان، هم‌زمان با فرقۀ دموکرات آذربایجان، در کردستان نیز جمهوری مهاباد، با همان شیوه و با همان هدف تشکیل شده بود.

منابع

حادثۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان تنها یک موضوع داخلی مربوط به ایران نبود، بلکه رخدادی جهانی محسوب می‌شد و چند سال همواره یکی از خبرهای اصلی خبرگزاریهای معتبر جهانی به شمار می‌رفت. سپس هم دهها کتاب و مقاله با دیدگاهها و هدفها و ارزشهای متفاوت دربارۀ آن نوشته، و منتشر شده است. ازآنجاکه تا پیش از سقوط نظام اتحاد جماهیر شوروی، مهم‌ترین منابع تحقیق دربارۀ این فرقه در بایگانیهای محرمانۀ آن کشور و دور از دسترس محققان قرار داشت، آنچه تا آن وقت نوشته شده است، محتاج ارزیابی و تجدیدنظر است. اکنون، خوشبختانه، سندهای محرمانۀ این رخداد و سهم جمهوری آذربایجان شوروی، استخراج و منتشر شده است.
منابع باارزش دربارۀ این رویداد را می‌توان به ۴ دسته تقسیم کرد: ۱. سندهای محرمانۀ بایگانی دولت (سابق) جمهوری سوسیالیستی آذربایجان و تحلیلهای برآمده از آن؛ ۲. گزارشهای کاردارهای انگلیس و آمریکا در آذربایجان به سفیرانشان در تهران، نیز گزارشهای سفیران دول خارجه در تهران به وزارتخانه‌های متبوع خود که مبتنی بر مشاهده و تحلیل و نظر است؛ ۳. نوشته‌های وابستگان، رهبران و طرف‌داران فرقه، اعم از آنکه از آن بریده یا همچنان از آن دفاع می‌کردند. این منابع باید با احتیاط و در مقایسه با منابع معتبرتر استفاده شود؛ ۴. آنچه پس از آزادشدن آذربایجان از بند فرقه، باتکیه‌بر احساس و شور وطن‌پرستی نوشته شده است و دربارۀ جزئیات حرکت ارتش ایران به سوی آذربایجان و کردستان اطلاعاتی مهم به دست می‌دهد.

ماجرای فرقۀ دموکرات آذربایجان را در ۴ بخش بررسی می‌کنیم

الف ـ اسباب و زمینه‌های تشکیل فرقه

دولت اتحاد جماهیر شوروی در فاصلۀ دو جنگ جهانی اول و دوم، با شعارهای برابری و سوسیالیسم، همان راه روسیۀ تزاری را در توسعه‌طلبی جغرافیایی و بهره‌گیری از ثروتهای کشورهای دیگر دنبال می‌کرد و در مورد ایران قصد داشت بر سراسر شمال این کشور و چاههای نفت آن نواحی مستولی شود و به‌تدریج خود را از راه ایران مرکزی به سواحل خلیج فارس برساند؛ سیاستی که از دورۀ تزارها تعقیب می‌شد (نک‍ : حسنلی، آذربایجان … ، ۷؛ بیانی، ۹۴-۹۵؛ نیکبخت، ۷۳-۷۴). به‌عنوان مقدمۀ تحقق این هدف، در ۱۳۱۶ ش / ۱۹۳۷ م، حدود ۵۰هزار نفر از ایرانیان مهاجر را که از سالها پیش در حوزه‌های نفتی آذربایجان شوروی به کار اشتغال داشتند و در آنجا دارای خانواده و علاقۀ مادی بودند، از شوروی اخراج کرد و به این بهانه شمار قابل‌توجهی جاسوس و عوامل حرفه‌ای خود را بین آنان به ایران فرستاد (حسنلی، فراز … ، ۱۷؛ نیکبخت، ۵۲؛ نظری، ۲۰۹-۲۱۰). این مأموران هریک در کاری متخصص بودند و وظیفۀ خاصی داشتند. آنان نقشۀ کاملی از آذربایجان، و کانونهای صنعتی، نظامی و تجاری آن تهیه کردند و در اختیار ارتش سرخ شوروی گذاشتند. همچنین در برخی از کارخانه‌های نظامی ـ صنعتی ایران خراب‌کاری کردند؛ ازجمله کارخانۀ اسلحه‌سازی تهران را در ۱۳۱۸ یا ۱۳۱۹ ش / ۱۹۳۹ یا ۱۹۴۰ م آتش زدند (حسنلی، همانجا؛ نیکبخت، ۵۲-۵۳).
در سال ۱۳۲۴ ش، زمانی که ایران در اشغال متفقین بود، گروهی از افسران خراسان متمایل به شوروی دست به شورش زدند؛ نیروهای اطلاعاتی شوروی با کمک توده‌ایها که قبلاً از قیام خبر داشتند، آنان را مخفیانه از ایران خارج کردند تا سپس‌تر با آموزش لازم برای ایجاد شورش جدایی‌طلبانۀ آذربایجان به ایران بفرستند (شفایی، ۱۳۳؛ رضا، ۵۰).

جنگ جهانی دوم، حملۀ آلمانها به شوروی و پیشرفت آنها موجب اتحاد شوروی و آمریکا و انگلستان شد. خاک ایران از جنوب و شمال به تسخیر نیروهای نظامی این ۳ کشور درآمد، تا با استفاده از راه‌آهن ایران، کمکهای نظامی و لجستیکی لازم، به‌ویژه از سوی آمریکا، به جبهۀ شوروی فرستاده شود. وقتی ارتش سرخ شوروی شمال ایران را در شهریور ۱۳۲۰ / سپتامبر ۱۹۴۱ تسخیر کرد، اطلاعات کافی دربارۀ منطقه در اختیار داشت (حسنلی، همان، ۱۷- ۱۸). متفقین در کنفرانس تهران (۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱ م) بر عهده گرفتند که پس از پایان جنگ، نیروهای خود را از ایران خارج، و استقلال آن را تضمین کنند. پس از پایان جنگ در نشست پتسدام (۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ م) نیز خروج متفقین از ایران ظرف ۶ ماه پس از خاتمۀ جنگ تأیید شد (نک‍ : همو، آذربایجان، ۱۱۱).
جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به‌وسیلۀ متفقین، فرصت طلایی چندین‌ساله را در اختیار اتحاد شوروی قرار داد. درست یک سال پس از آغاز جنگ و ۵ سال مانده به پایان آن، یعنی در ۱۳۱۹ ش / ۱۹۴۰ م، انضمام آذربایجان به خاک شوروی در دستور کار مسکو قرار گرفت (همان، ۷)؛ هرچند در سطح بالای هیئت مدیران اتحاد شوروی، دربارۀ این موضوع اختلاف نظر وجود داشت. سازمان رسمی سیاست خارجی آن کشور به رهبری مولوتف، وزیر خارجه، دست‌کم مخالف شیوه‌های اجرای آن سیاست بود. در برابر آن، گروه پرقدرت استالین، بریا (رئیس سازمان جاسوسی شوروی) و میرجعفر باقروف (رئیس دولت جمهوری آذربایجان شوروی) خواستار جدایی آذربایجان ایران و انضمام آن به خاک شوروی، به هر قیمتی بودند (نک‍ : جهانشاه‌لو، ۱۱۵، ۱۶۹-۱۷۰؛ برای آگاهی ژرف‌تر و تفصیلی، قس: رضا، ۵۸، ۹۴-۹۵).

جاه‌طلبی باقروف برای دستیابی به موقعیتی مهم‌تر در دستگاه حکومت اتحاد شوروی، او را بر آن می‌داشت تا با بهره‌برداری از آرزوهای توسعه‌طلبانۀ استالین و تحریک او با خبرهای درست و نادرست، نقش راهبردی در این جریان را بر عهده گیرد (همو، ۱۶۹؛ قس: حسنلی، همان، ۲۲-۲۳، ۱۰۶، فراز، ۱۷، ۵۲، ۵۴؛ شفایی، ۲۳۲). پس‌زمینۀ پنهان برای اجرای نقشۀ باقروف، سوءاستفاده از نام جعلی «جمهوری آذربایجان» بود که تقریباً اندکی پیش از انقلاب روسیه، توسط طرف‌داران «ترکهای جوان» اصلاً برخاسته از امپراتوری در حال احتضار عثمانی، بر روی منطقۀ تاریخی و مشهور قفقاز ـ اران گذاشته شده بود تا سپس‌تر بتوانند آذربایجان واقعی، یعنی منطقۀ جنوب رود ارس را به آن ملحق سازند. اکنون، پس از گذشت بیش از یک سده از تصرف منطقۀ قفقاز به دست روسیه، باقروف با همان انگیزه، و اتحاد شوروی با بهره‌برداری از آن برخلاف شعارهای کمونیستی و به انگیزۀ اشغال شمال ایران و دستیابی به نفت شمال، نمایشنامۀ کهنه را از نو به صحنه آوردند (قس: رضا، ۱۲۰-۱۲۳).
از آن زمان تا پایان جنگ جهانی دوم در ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ م، ایران که به‌رغم میل به بی‌طرفی ناچار به همکاری با دولتهای متفق گردن نهاده بود، از بین ۳ کشور اشغالگر آمریکا، انگلیس و شوروی، بیشترین آزار و فشار را ــ در مورد مسئلۀ آذربایجان ــ از شوروی دید که تقریباً تمام نیمۀ شمالی کشور را در اشغال نظامی خود داشت. ایران بااینکه در تمام طول جنگ در موضع انفعالی قرار داشت، می‌کوشید با نرمشی خاص در میان ۳ متحد اشغالگر موازنه به وجود آورد، و ازاین‌رو اغلب دولتهای این دوره به‌علت نپذیرفتن فشار شوروی که بیشتر به معاملۀ ارباب و رعیتی با ایران گرایش داشت، استعفا می‌دادند و سقوط می‌کردند (نک‍ : بیانی، ۹۴). اتحاد شوروی در این مرحله، کوشش زیاد برای گرفتن امتیاز نفت شمال نشان داد؛ اما ناکامی در اخذ امتیاز ۱۳۲۳ ش / ۱۹۴۴ م، به‌رغم پشتیبانی حزب توده، موجب شد تا برنامۀ خودمختاری آذربایجان را به اجرا درآورد (نک‍ : فاوست، ۴۷؛ بیانی، ۱۴۲؛ قس: نظری، ۹۰). بااین‌همه، در همان دورۀ دولتهای بی‌ثبات، دو لایحه در زمان صدارت صدرالاشراف در مجلس تصویب شد: ازدیاد بودجۀ ارتش، و تعویق انتخابات مجلس پانزدهم تا پس از خروج کامل نیروهای متفقین از کشور (فاوست، ۵۷). این دو لایحه بسیار مهم بودند و سپس‌تر نقشی حیاتی ایفا کردند؛ به‌ویژه لایحۀ دوم که دو سال بعد در زمان فعالیت فرقه و مذاکرۀ ایران و شوروی در مسکو، بسیار به کار آمد (نک‍ : دنبالۀ مقاله).
پس از پیروزی متفقین در جنگ معلوم شد شوروی مایل به بیرون‌بردن نیروهای خود از ایران نیست. به‌ویژه در آذربایجان، که اکنون دولت اتحاد شوروی بر روی موضوع آن متمرکز شده بود، از همان نخستین ماههای اشغال، وضع خاصی حاکم شده بود. حتى به گزارش سهیلی، وزیر خارجۀ وقت ایران، در بهمن ۱۳۲۰ / فوریۀ ۱۹۴۲، کسانی در جاهای مختلف آذربایجان به ایجاد زدوخوردهای منجر به قتل شماری از مردم اقدام می‌کردند و فشار می‌آوردند که مأموران دولتی اخراج شوند و ترک‌زبانان جای آنها را بگیرند. نیروهای شوروی نیز نه‌تنها به واحدهای ارتش ایران اجازۀ حرکت در منطقه‌های اشغالی نمی‌دادند، بلکه اصرار داشتند که از شمار نیروهای انتظامی هم کاسته شود. این وضعیت از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۶ م که نغمۀ خودمختاری آذربایجان علنی شد، کمابیش در آذربایجان ادامه داشت. به گزارش سفیر انگلیس در ایران در مرداد ۱۳۲۴ / اوت ۱۹۴۵، هر گام دولت ایران در جهت اصلاح و آرامش در آذربایجان، با زور ارتش سرخ شوروی متوقف می‌شد (نک‍ : بیانی، ۱۱۸، ۱۲۲، ۱۳۴؛ قس: حسنلی، فراز، ۲۲-۲۳).
در سال ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ م، ایران در یادداشتی از همۀ نیروهای اشغالگر خواست که ایران را ترک کنند (همو، آذربایجان، ۹۵). دو دولت آمریکا و انگلیس همراهی نشان دادند، اما شوروی، برای گرفتن امتیاز نفت شمال، نیروهای خود را به‌عنوان اهرم فشار در ایران نگه داشت (قس: همو، فراز، ۹)؛ درعین‌حال، برای آنکه تا سرحد امکان با دوستان متفق همراهی نشان دهد و خود را پایبند پیمانهای بین‌المللی بنمایاند، در فکر طرحی بود که در صورت ناگزیرشدن به ترک ایران براثر فشارهای جهانی، همچنان از امتیاز فشار بر ایران برخوردار بماند. سفیر وقت آمریکا در تهران، در شهریور ۱۳۲۴ / سپتامبر ۱۹۴۵ به دولت متبوع خود گزارش می‌دهد که شوروی احتمالاً اکنون به دنبال طرحی است تا وضع موجود را، پس از احضار نیروهایش تا اسفند ۱۳۲۴ / مارس ۱۹۴۶، همچنان تداوم بخشد. استالین در پاسخ پرسش تذکرآمیز نمایندگان آمریکا و انگلیس، دشمنی ایرانیها و نگرانی شوروی از خراب‌کاری آنان در نهادهای صنعتی نفت باکو را دلیل نگه‌داشتن ارتش سرخ در ایران اعلام کرد (نک‍ : بیانی، ۹۶، ۱۰۱؛ قس: حسنلی، آذربایجان، ۸)، که آشکارا بهانه‌ای بیش نبود. براساس سندهای منتشرشده، باقروف به استالین گزارش داده بود که به‌سبب عملیات تجسسی نفت در شمال ایران، فعلاً نتوانسته است موجهای جدایی‌طلبی را در خراسان و گیلان و مازندران ایجاد کند، و به همین دلیل اکنون بیشتر بر روی آذربایجان و کردستان متمرکز شده است (همو، فراز، ۶۴). در تیر ۱۳۲۴ / ژوئیۀ ۱۹۴۵، میر جعفر باقروف به مسکو احضار شد و پس از بازگشت، به‌سرعت دست به کار تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان زد تا درصورت خروج نیروهای ارتش سرخ، اهرم فشار بر ایران همچنان در دست دولت شوروی باقی بماند (نک‍ : همو، آذربایجان، ۱۰۸-۱۱۲؛ نیکبخت، ۷۵).

ب ـ تشکیل فرقه، آغاز حکومت، و اقدامهای جدایی‌طلبانه

یک سال پیش از قطعی‌شدن پایان جنگ بزرگ، اتحاد شوروی در آذربایجان دست به اقدامهای تبلیغاتی بسیار زیادی زده بود. مأموران آمده از آن سوی مرز، با جازدن خود در بین مردم محلی آذربایجان، به‌ویژه از وضع نابسامان روستاها و شهرها بهره‌برداری تبلیغاتی می‌کردند (همو، ۷۴، ۱۰۳). در اردیبهشت ۱۳۲۳ / مۀ ۱۹۴۴، سید جعفر پیشه‌وری که در آن هنگام مدیر روزنامۀ آژیر بود، درست هم‌زمان با شکست شوروی در مذاکرۀ نفت کافتارزاده و بی‌مهری شوروی به ساعد مراغه‌ای نخست‌وزیر، به تبریز رفت و دربارۀ آزادساختن خلق آذربایجان سخن گفت (حسنلی، فراز، ۳۹-۴۴).
دولت اتحاد شوروی کوشش بسیار می‌کرد که از یک سو نمایندگان مجلس شورای ملی ایران از میان توده‌ایها و وابستگان به سیاست کلی شوروی انتخاب شوند، و از سوی دیگر در خود آذربایجان نیز دست به ساختن چهره‌های سیاسی جعلی زد. روش کار آنان به دستور مستقیم استالین این بود که به‌وسیلۀ نمایندگان مجلس و نیز چهره‌های مشهور محلی، گامهای اصلاحی بزرگی همچون تقسیم زمین مالکان بزرگ میان روستاییان، پرداخت وامهای کم‌بهره به کشاورزان، توسعۀ محلی با راه‌سازی و کارهای همگانی، تأمین آب آشامیدنی شهرها و روستاها و بهبود بهداشت عمومی، و شماری کارهای فرهنگی را به‌عنوان هدفهای خود برای مردم آذربایجان تبلیغ کنند. در کنار این تبلیغات، البته کار مسلح‌ساختن تجزیه‌طلبان نیز پوشیده انجام می‌گرفت. سید جعفر پیشه‌وری، رئیس آیندۀ دولت دموکرات آذربایجان، عبدالصمد کامبخش، عضو مؤثر حزب توده و جاسوس شوروی، و چند تن دیگر، پنهانی به باکو فرستاده شدند تا دربارۀ تشکیل حزب دموکرات و خودمختاری آذربایجان آموزش نهایی به آنها داده شود (همو، آذربایجان، ۱۰۱، ۱۰۲، ۱۰۵؛ رضا، ۴۸). اتحاد شوروی در این زمان می‌خواست فرقۀ دموکرات، و دولت مستقل آذربایجان هرچه زودتر تشکیل شود.
صبح روز ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ ش / ۳ سپتامبر ۱۹۴۵ م، اعلامیه‌ای به زبان ترکی بر دیوارهای تبریز، و سپس شهرهای دیگر آذربایجان همچون سراب، از تأسیس فرقه خبر داد. آن زمان تا خروج نیروهای شوروی از ایران طبق نشست پتسدام، ۶ ماه باقی مانده بود و همین دلیل شتاب شوروی در کار فرقه‌سازی بود (همو، ۳۸؛ حسنلی، فراز، ۵۶-۶۱؛ قس: جهانشاه‌لو، ۱۱۰). حزب توده دفاتر و امکانات زیادی در شهرها داشت که در اختیار فرقۀ دموکرات آذربایجان قرار گرفت. به همۀ عضوهای کمیتۀ ایالتی حزب توده در آذربایجان دستور داده شد از عضویت حزب استعفا داده، عضو فرقۀ نوتأسیس دموکرات آذربایجان شوند. اگر در بین توده‌ایهای آذربایجان یا توده‌ایهای غیرمحلی آمده از تهران، کسانی هم معتقد راستین کمونیسم و مخالف این حرکت بودند، با فشار مأموران شوروی ناگزیر از اطاعت شدند. موجودیت‌یافتن یک‌شبۀ فرقه و عضوتراشیدن برای آن از میان توده‌ایهای سابق، سخت رسوا و انگشت‌نما شد (همو، ۱۱۰-۱۱۲، ۱۱۶؛ بیانی، ۱۰۹، ۱۲۹، ۱۳۰؛ رضا، ۳۸-۴۰؛ نیکبخت، ۷۷، ۷۹؛ قس: دانشیان، ۱۹۹)، چنان‌که از آذربایجان شوروی به مأمورانشان در ایران تلگراف شد که مراقبت کنند که تا اعلام موجودیت فرقه، هیچ اقدامی از سوی کمیتۀ مرکزی حزب توده که در آغاز چندان یک‌دست موافق این جریان به نظر نمی‌رسید، انجام نگیرد (حسنلی، آذربایجان، ۱۰۹، فراز، ۵۵؛ قس: نظری، ۲۱۷- ۲۱۸، که بر بی‌پایه‌بودن مخالفت اولیۀ حزب توده دلالت دارد). شمار قابل‌توجهی از این پیوستگان ناگهانی، مردان خطرناک و شرور، از مهاجر و محلی، بودند که زیر فرمان مردی ناشناخته به نام غلام‌یحیى ــ که سپس به شرارت و غارتی بی‌سابقه پرداخت ــ گرد آمدند و همراه او عضو فرقه شدند (نک‍ : نیکبخت، ۵۱-۶۳). در این مرحله دیگر هدف از فرقه‌سازی تقریباً روشن شده بود. در طول سال گذشته، بنابر گزارش کاردار آمریکا به سفارت خود در تهران، فرقه‌سازان می‌کوشیدند حسی از وطن‌پرستی، هرچند مصنوعی، به نمایش بگذارند و حرفی از جدایی‌طلبی نبود؛ اما اکنون جذب شرورترین و بدنام‌ترین اشخاص، هدف ایجاد شورش و القای ترس از سوی فرقه را آشکار می‌ساخت (نک‍ : بیانی، ۱۲۶، ۱۳۰-۱۳۱).


نخستین اجلاس عمومی فرقۀ دموکرات، مهر ۱۳۲۴ / اکتبر ۱۹۴۵، در تبریز با حضور ۲۳۷ نماینده و مهمان، که شماری از آنان کارمندان دولت در آذربایجان بودند، برپا شد و ۳ روز به طول انجامید. در این اجلاس اساسنامۀ فرقه تصویب، و هیئت رهبری آن به ریاست پیشه‌وری تعیین شد (حسنلی، آذربایجان، ۱۳۷، فراز، ۶۶). در گزارش کاردار آمریکا در تبریز (آبان ۱۳۲۴ / نوامبر ۱۹۴۵)، حرکتهای فرقه در تبریز، با کمک چندین هزار نیروی آمده از شوروی، به قصد کودتا تفسیر شده است (نک‍ : کردها … ، ۲۹-۳۰). در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ ش / ۱۲ دسامبر ۱۹۴۵ م، مجلس ملی آذربایجان با هیجان بسیار افتتاح شد. در این مجلس، پیشه‌وری به‌عنوان نخست‌وزیر، ۱۰ وزیر، رئیس مجلس، رئیس دیوان عالی قضا، و همچنین دادستان کل آذربایجان هم معرفی شدند. غلام‌یحیى نمایندۀ خوی، سلماس و اورمیه در مجلس آذربایجان شد. پیشه‌وری با ایجاد وزارت خارجه مخالفت کرد و آذربایجان را خودمختار، اما همچنان در ترکیب دولت ایران خواند (حسنلی، آذربایجان، ۱۸۸-۱۹۰؛ قس: دانشیان، ۱۹۹-۲۰۱). پیش از پایان آذرماه ۱۳۲۴، تمام مکانهای حساس تبریز به تصرف دموکراتها درآمده بود. زنجان هم به‌دست دموکراتها افتاد و جهانشاه‌لو، به درخواست پیشه‌وری، از زنجان به تبریز رفت تا معاون او گردد (فاوست، ۵۹؛ جهانشاه‌لو، ۱۳۳). تهران در آغاز، در برابر این رویدادها در شگفتی فرورفت (حسنلی، همان، ۱۳۰).
مرتضى‌قلی بیات، استاندار رسمی آذربایجان که برای مذاکره به تبریز آمده بود، پس از چند نشست با پیشه‌وری به توافق نرسید و ناگزیر به تهران بازگشت (همو، فراز، ۹۰-۹۵). غلام‌یحیى دانشیان، به فرماندهی نیروی نظامی فرقه که اکنون خود را «فدایی» می‌نامیدند، منصوب شده بود. گزارش فرماندهی لشکر سوم آذربایجان به تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۲۴ ش / ۱۷ نوامبر ۱۹۴۵ م اعلام می‌کرد که شورویها مردم روستاهای آذربایجان را مسلح کرده‌اند. به‌علاوه فداییان دموکراتْ پاسگاهها و پادگانهای نیروهای مسلح و ژاندارمری را اغلب با ترفندهایی وادار به تسلیم می‌کردند و سپس همگی را می‌کشتند. از مدتی پیش و هم پس از اعلام موجودیت فرقه، افسران وابسته به سازمان نظامی حزب توده، از تهران و سراسر ایران برای پیوستن به فرقه و آموزش نظامی فداییان به تبریز اعزام می‌شدند (اخگر، ۱۹-۲۰؛ بیانی، ۲۲۱؛ رضا، ۳۳، ۳۵-۳۷؛ قس: دانشیان، ۲۰۰-۲۰۱).
در این مرحله، مهم‌ترین هدف فرقه، واداشتن پادگان تبریز، و پس از آن اورمیه (رضاییه) به تسلیم و دست‌یافتن به سلاحهای آنها بود. چند روز بحرانی در تبریز سپری شد. فرماندهی لشکر، به فرمان تهران، حاضر به تسلیم پادگان نبود و پیام فرستاد که در صورت هرگونه اقدامی از سوی دموکراتها، مقاومت خواهد کرد. نیروهای ارتش سرخ در تبریز آرایش جنگی به خود گرفتند. پس از چندین تماس با تهران، سرانجام برای جلوگیری از خون‌ریزی دستور تسلیم پادگان تبریز رسید، گرچه دو ساعت پیش‌تر، پادگان تسلیم فرقه شده بود (حسنلی، همان، ۹۵-۹۷، آذربایجان، ۱۹۲-۱۹۵؛ بیانی، ۲۲۲-۲۳۰).
انتقاد از فرماندهی لشکر و استاندار آذربایجان (نک‍ : همو، ۲۲۴)، باتوجه‌به حضور پررنگ نیروهای ارتش سرخ در تبریز و نقش مزورانۀ کفیل سفارت شوروی، یقیناً وارد نیست. پادگانهای شهرهای کوچک‌تر هم به دستور فرماندهی تبریز، یک‌به‌یک تسلیم شدند و کل سلاحهای موجود در آنها به دست دموکراتها افتاد؛ اما پادگان اورمیه شجاعانه مقاومت می‌کرد. اتحاد شوروی به‌سختی فشار می‌آورد که اورمیه هم تسلیم شود، زیرا می‌خواست تا پیش از ۲۴ آذرماه / ۱۵ دسامبر، زمان نشست نمایندگان کشورهای پیروز جنگ در مسکو، تمام آذربایجان به دست فرقه افتاده باشد؛ اما نیروهای دموکرات، به‌رغم فشارها و تهدیدهای شورویها به فرماندهی پادگان اورمیه نتوانستند کاری از پیش ببرند. پس ارتش سرخ خود وارد عمل شد و آنجا را محاصره کرد. پادگان اورمیه در ۲۸ آذرماه باتوجه‌به آنکه ذخیرۀ جنگی رو به اتمام بود و ارتباط با تهران و حمایت لجستیکی هم قطع شده بود و بعضی ملاحظات دیگر، ناچار تسلیم شد (نک‍ : همو، ۲۳۰-۲۴۰؛ اخگر، ۳۲-۳۵).
با سقوط دو پادگان تبریز و اورمیه، آذربایجان یکسره به دست دموکراتها افتاد. آنچه در این مرحله از موجودیت فرقه جلب توجه می‌کند، گرایش کاملاً قوم‌گرایانۀ رهبری دموکراتها، و تکیه بر زبان ترکی است که کاملاً مخالف شعار اولیۀ کمونیستی فرقه‌سازان بود. هدف از آن نیز جدایی‌انداختن بین ترک و فارس، جداساختن آذربایجان از پیکر ایران، و درنهایت الحاق آن به آذربایجان شوروی بود (قس: فاوست، ۸۳؛ رضا، ۱۶۴-۱۶۵). باوجود تبلیغات اولیۀ فرقه و نمایش وطن‌پرستی، اکنون دیگر هدفهای جدایی‌خواهانۀ فرقه کاملاً روشن و آشکار شده بود. حتى نظام‌نامۀ داخلی مجلس آذربایجان نیز برای تصویب به مسکو فرستاده شد. پیشه‌وری به‌صراحت تشکیل دولت کاملاً مستقل جمهوری دموکراتیک آذربایجان را امضاء و اعلام کرد (حسنلی، فراز، ۹۲-۹۳؛ اخگر، ۳۷).
فرقه که خود را دولتی ملی و مدافع کشاورزان نمایش می‌داد، زمینهای خالصه و املاک خانهای مخالف را تقسیم کرد، اما املاک خانهای موافق با فرقه، از تقسیم مصون ماند. درعین‌حال برای ایجاد رُعب و اطاعت، نیروهای مخصوص ترور مخالفان فرقه از باکو وارد آذربایجان شدند. سازمانی به نام «آختاریش» برای شناسایی و دستگیری مخالفان در سراسر آذربایجان تشکیل گردید. غلام‌یحیى هم ژنرال شد و با تصویب لایحۀ دادگاه صحرایی، به قصد اعدام فوری مخالفان فرقه، همراه با دو لایحۀ قشون قزلباش و ادارۀ فداییان در مجلس آذربایجان، این حلقه را تکمیل کرد (نیکبخت، ۱۰۰-۱۰۲، ۱۱۴-۱۱۵، ۱۴۴-۱۴۶؛ رضا، ۴۲؛ بیانی، ۱۵۵). فداییان همراهِ غلام‌یحیى که همه از ماجراجویان شرور و بدنام مهاجر بودند، در تمام شهرها و روستاهای آذربایجان آشکارا به غارت داراییهای مردم برخاستند. غلام‌یحیى برای آنکه موقعیتی محکم‌تر بیابد، سهمی از داراییهای غارت‌شده را نیز به شوروی ارسال می‌کرد؛ ازجمله در یک نوبت دهها خروار پنیر و روغن، ۲۵۰هزار رأس گوسفند، و ۱۰هزار رأس گاو، گاومیش و گوساله به آن سوی مرز فرستاد (جهانشاه‌لو، ۱۳۴-۱۳۵، ۱۶۶-۱۶۷).
از سوی دیگر، شورویها بر حکومت فرقۀ دموکرات فشار می‌آوردند که با حکومت خودمختار کردستان در مهاباد، که آن نیز ساختۀ شوروی در زمان اشغال ایران بود، همکاری کند. گزارش کاردار آمریکا در تبریز (۲۹ دی ۱۳۲۳ ش / ۱۹ ژانویۀ ۱۹۴۵ م)، و نیز گزارش مأمور بریتانیا (مهر ۱۳۲۴ / اکتبر ۱۹۴۵) نشان می‌دهد که مهم‌ترین سرکردگان کرد مورد حمایت و توجه شورویها بودند ( کردها، ۱۵، ۲۸؛ جهانشاه‌لو، ۱۳۵-۱۴۰). بااین‌حال، ارتباطی مهم بین دو سازمان ایجاد نشد، زیرا حکومت مهاباد، در تحلیل نهایی تابعیت دولت مرکزی را بر تابعیت تبریز که خواست شوروی بود، ترجیح می‌داد (نک‍ : پسیان، ۲ / ۱۷۴).
فرقۀ دموکرات آذربایجان، برای پیشبرد کارهای اقتصادی حکومت، به انتشار اسکناس مخصوص حکومت فرقه دست زد. اسکناسهای یک، دو، ۵، ۱۰ و ۵۰تومانی، با جمله‌ای ترکی به مضمونِ «خزانه‌داری حکومت ملی آذربایجان ضامن این سند است» در باکو چاپ، و به تبریز حمل می‌شد. نیز فروشگاهی دولتی در تبریز تأسیس شد، ولی هیچ‌وقت نتوانست کالا به قدر کافی عرضه کند. در سراب نیز تجربۀ آن موفق از کار درنیامد (نیکبخت، ۱۵۱-۱۵۲؛ حسنلی، همان، ۱۲۴). پول ایرانی هم در جریان بود. فرقه برای به‌جریان‌افتادن اسکناس خود، معمولاً پول ایرانی می‌گرفت و بقیه را اسکناس آذربایجانی پس می‌داد (رضا، ۳۸).

ج ـ پیشرفت کند دولت مرکزی، گامهای مؤثر سیاسی و عملی

تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان و اعلام حکومت خودمختار، بازتابهایی در تهران داشت. بااین‌حال سفارت شوروی در تهران و دولتمردان مسکو خود را به‌کلی بی‌خبر از وضعیت آذربایجان نشان می‌دادند و رویدادهای جاری در آنجا را شورشی داخلی و محلی می‌نمایاندند (نک‍ : حسنلی، همان، ۹۹). وقتی تهران از اثر ضربۀ اولیۀ تشکیل فرقۀ خودمختار آذربایجان بیرون آمد، حرکتهای ملی نیز اندک‌اندک در تهران آغاز شد. پلیس تهران، مرکز حزب توده را اشغال کرد و فریدون کشاورز، نمایندۀ توده‌ای مجلس، از مردمی که هجوم آورده بودند، کتک خورد. میهن‌پرستان ایرانی از هر طیفی با حرکت دموکراتهای تبریز مخالفت نشان دادند (همو، آذربایجان، ۱۳۱؛ قس: کسروی، ۵۵). در زیر فشار شوروی، دولت سقوط کرد و حکیمی در آبان ۱۳۲۴ / نوامبر ۱۹۴۵، نخست‌وزیر شد. درست چند روز بعد از آن، نخستین اجلاس عمومی فرقه در تبریز برگزار شد و کوملۀ کردستان هم اعلام موجودیت کرد و در بهمن‌ماه جمهوری کردستان تشکیل شد (فاوست، ۵۷، ۵۹؛ حسنلی، فراز، ۱۲۱-۱۲۲).
حکیمی در گفت‌وگو با سفارت شوروی در تهران، با بازی دوگانۀ شوروی روبه‌رو شد. آنها با زورگویی آشکار از یک سو به بهانۀ جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی با فرستادن نیروی ارتش به آذربایجان مخالفت کردند و از سوی دیگر فرستادن استانداری با اختیار تام را منوط به موافقت کاردار شوروی در تبریز نمودند. بااین‌حال دولت، زیر فشار عمومی، دست به اعزام نیروی ارتش به سوی آذربایجان زد، اما ارتش سرخ در شریف‌آباد قزوین، جلو ستون نظامی ایران را گرفت. البته حکیمی نیز درعین‌حال با آگاهی از قدرت ارتش سرخ همچنان می‌کوشید قضیه را از راه سیاسی حل کند؛ به همین جهت با تهدید به استعفا ــ که از بیم روی کار آمدن نخست‌وزیری مقتدر یـا تندرو زیاد مورد علاقۀ شوروی نبـود ــ سرانجام شورویها را وادار ساخت به فرستادن استاندار از سوی تهران گردن نهند (کسروی، ۴۶-۴۷؛ جهانشاه‌لو، ۱۶۸؛ حسنلی، آذربایجان، ۱۴۵-۱۴۶، ۱۶۶، ۱۷۲). بیات با اختیار تام به استانداری آذربایجان فرستاده شد. مذاکره با پیشه‌وری به‌سختی ادامه یافت و او دلگرم به پشتیبانی شورویها، باوجود نرمش بیات، در موضع خود سرسخت‌تر هم شد و بیات نیز سرانجام بی‌فایده به تهران بازگشت (همان، ۱۷۴-۱۷۵؛ بیانی، ۲۲۱).
در این مرحله، درحالی‌که آذربایجان از نظر اداری و نظامی کاملاً در اختیار دموکراتها قرار داشت، بُعد جهانی مسئلۀ آذربایجان کاملاً آشکار گردید. دولتهای آمریکا و انگلیس می‌کوشیدند با آرامش، متفق دیروز و حریف امروز در سهم‌خواهی از نفت ایران را به تخلیۀ خاک این کشور برانگیزند. آمریکا، خواه با هدف کسب اعتماد ایران و خواه به قصد جلوگیری از زیاده‌خواهی شوروی، روی‌هم‌رفته به سـود ایران موضع‌گیری کرد (نک‍ : حسنلی، همـان، ۲۰۹-۲۱۲). وزیر خارجۀ انگلیس در مجلس عوام به سود ایران سخن گفت. نمایندگان دو کشور در مسکو، کمک ایران را در جنگ جهانی دوم به استالین یادآور شدند و افزودند که ایران به سازمان ملل شکایت خواهد کرد. استالین در پاسخ چنین وانمود کرد که شوروی از شکایت ایران بیمی ندارد. ایران که از عدم تمایل واقعی شورویها از طرح شکایت آگاه بود، تقی‌زاده، سفیر ایران در لندن را مأمور آماده‌ساختن مقدمۀ طرح شکایت به سازمان ملل کرد. موضوع در طی دو نشست در بهمن ۱۳۲۴ / ژانویۀ ۱۹۴۶، طرح و بررسی شد و قطعنامۀ سازمان ملل، مذاکرۀ مستقیم دو طرف را توصیه کرد. درواقع حکیمی نیز از یک سو همچنان راه مذاکره را باز گذاشت، و از سوی دیگر به دنبال‌کردن قضیه در سازمان ملل پرداخت (همو، فراز، ۱۰۲، ۱۲۴-۱۲۵؛ بیانی، ۳۵۱-۳۵۵؛ کسروی، ۴۷- ۴۸).
با داغ‌شدن جو داخلی کشور و حرکتهایی در مجلس که چیزی به پایان دورۀ آن نمانده بود، دولت حکیمی استعفا کرد و چند روز بعد (۱۱ بهمن ۱۳۲۴ ش / ۳۱ ژانویۀ ۱۹۴۶ م) احمد قوام به نخست‌وزیری رسید. گروه نمایندگان توده‌ای مجلس، قطعاً با موافقت شورویها، تشکیل دولت قوام را امکان‌پذیر ساختند. استالین پیام تبریک فرستاد و قوام در پاسخ برای سفر به شوروی اظهار تمایل کرد که بی‌درنگ با استقبال شوروی روبه‌رو شد و دعوت‌نامۀ رسمی برایش ارسال گردید، درحالی‌که با وجود تمایل حکیمی، این فرصت هرگز به او داده نشده بود (حسنلی، همان، ۱۲۵، ۱۳۰-۱۳۱، آذربایجان، ۲۸۱، ۲۹۹-۳۰۰؛ بیانی، ۳۶۸).

به احتمال بسیار زیاد، در چند روز آغازین بهمن‌ماه، روزهای پایانی دولت حکیمی، ارتباطهایی بین قوام و عاملان شوروی، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، صورت گرفته، و قوام به‌نحوی رضایت شوروی را کسب کرده بود. درعین‌حال، نظر و قطعنامۀ سازمان ملل و به‌طور کلی افکار عمومی جهان غرب، نیز در این چرخش سیاسی شوروی بی‌تأثیر نبوده است. روی‌هم‌رفته، سیاست شوروی در این سالها چنان نشان داده بود، و سپس‌تر نیز نشان داد که سختی و خشونت و نرمش‌ناپذیری، روش کاربردی آنها بود و همواره در آخرین لحظه قصد نهایی خود را آشکار و عملی می‌ساختند. درعین‌حال، قوام هم که سیاست‌مداری پخته بود، حرکتی پیچیده را آغاز کرد. تردیدی نیست که او در عین جلب نظر توده‌ایها، به شکلی پوشیده اعتماد گروههای ملی و حتى شاه را نیز جلب کرد. باتوجه‌به حرکتها و اقدامهای قوام، می‌توان از روی انصاف گفت که وی کارها را از روی تصادف و همراهی با سیر رویدادها انجام نداد، بلکه از آغاز برنامه‌ای مشخص و پیچیده در ذهن داشته است. او به‌زودی به شوروی سفر کرد و پس از بازگشت هم سیاستی پیش گرفت که شورویها را به تحقق اهداف خود در ایران به دست قوام، مهم‌تر از همه امتیاز نفت شمال، امیدوار ساخت (تفصیل را، نک‍ : ه‍ د، قوام‌السلطنه). پس از مذاکرات سخت و تکاپوهای پیچیدۀ سیاسی، قوام موفق شد شوروی را به خارج‌ساختن قوای خود از ایران و آذربایجان وادارد.
در برابر اعتراض پیشه‌وری به خروج ارتش سرخ، استالین او را به سازش با شرایط موجود خواند. ظاهراً استالین مایل بود دولت ایران فرقه را به رسمیت بشناسد؛ اما قوام با هوشیاری، در عین آنکه باب مذاکرۀ فرسایشی با فرقه را باز کرده بود، هرگز آن را به رسمیت نشناخت (نک‍ : حسنلی، همان، ۳۶۱، ۴۲۴-۴۲۶، فراز، ۱۷۶- ۱۷۹؛ قس: جهانشاه‌لو، ۱۶۹). هم‌زمان، هیئتی به ریاست مظفر فیروز از تهران به تبریز رفت و کمی بعد، هیئت پنجاه‌نفرۀ فرقۀ دموکرات به سرپرستی پیشه‌وری همراه با جهانشاه‌لو به تهران آمدند. بازگشت این هیئت به تبریز هم‌زمان بود با آخرین مرحلۀ خروج نیروهای شوروی از آذربایجان. از این مذاکره هیچ نتیجۀ خاصی گرفته نشد. شاه درخواست فرقه را برای تأیید درجه‌های امیری و افسری جزء که به کسانی بدون صلاحیت داده شده بود، نیز ترفیع افسرانی که به فرقه پیوسته بودند، به‌صراحت و با تندی رد کرد. تهران پذیرفت که دکتر سلام‌الله جاوید، از سران فرقه، به‌عنوان استاندار آذربایجان تعیین شود. شاه نیز در حرکتی انحرافی یک خودرو به او هدیه کرد و پرداخت یک میلیون تومان را هم برای هزینۀ لوله‌کشی آب تبریز به عهده گرفت (بیانی، ۵۵۹-۵۶۲؛ حسنلی، آذربایجان، ۴۵۹-۴۶۰؛ اخگر، ۶۷؛ رضا، ۴۱؛ جهانشاه‌لو، ۱۷۹-۱۸۰). سران فرقه در این مرحله، چند ماه بدون حضور ارتش شوروی به حکومت خود ادامه دادند، اما روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شدند و از نظر روانی وضعیت بدتری پیدا می‌کردند. البته هنوز کسانی از افسران شوروی در لباس نیروهای فرقه در آذربایجان، ظاهراً برای آموزش نظامی و دراصل برای زیرنظرداشتن وضعیت، حضور داشتند (قس: نظری، ۱۸۷).

د ـ حرکت ارتش ایران به سوی آزادساختن آذربایجان و پایان کار فرقه

از مردادماه، آرام‌آرام تحولهایی در وضعیت پدید آمد. در ۶ مرداد ۱۳۲۵ ش / ۲۰ ژوئیۀ ۱۹۴۶ م، اشرف پهلوی خواهر شاه به مسکو رفت (حسنلی، فراز، ۱۸۵). قوام وزیران توده‌ای را از دولت خود کنار گذاشت و انتخابات مجلس را عقب انداخت و پاسخی محکم به اعتراض دولت شوروی داد (همان، ۱۸۹- ۱۹۰؛ فاوست، ۱۲۹). چنین به نظر می‌آید که شاه و نخست‌وزیر بر سر اقدام نهایی به توافق رسیده بودند. هر دوی آنها، با حرکتهای خود، به شوروی چنین فهمانده بودند که به موضوع نفت علاقه دارند؛ گرچه پیدا بود که شوروی می‌کوشد تا فرقۀ دموکرات در آذربایجان فعال است، قراداد نفت به نتیجۀ نهایی برسد، و این همان چیزی بود که نخست‌وزیر به بهانه‌های مختلف در برابر آن ایستادگی می‌کرد. سرانجام در دهۀ دوم آذر ۱۳۲۵ ش، دولت ایران تصمیم نهایی را برای اعزام نیرو به آذربایجان گرفت. ارتش، به فرماندهی سپهبد رزم‌آرا، مقدمۀ کار را فراهم کرد.

روز ۱۳ آذر ۱۳۲۵ ش / ۴ دسامبر ۱۹۴۶ م، اولین ستون ارتش ایران با عنوان حفظ امنیت انتخابات به سوی آذربایجان حرکت کرد. در برابر وضعیت دوگانه‌ای که در آذربایجان، به‌ویژه تبریز، یعنی مقابلۀ مردم در برابر فرقه که بیشتر مهاجر و خارجی بودند، مشاهده می‌شد، کنسولگری شوروی با نشان‌دادن نامۀ استالین به پیشه‌وری، به سران فرقه توصیه کرد مقاومت را رها کنند (نیکبخت، ۱۶۶-۱۶۷؛ قس: شفایی، ۱۳۶، ۱۴۶). البته دولت شوروی رسماً به آغاز تحرک ارتش ایران در آذربایجان اعتراض کرد. اندکی بعد وزارت خارجۀ آمریکا به دستور ترومن، رسماً به شوروی هشدار داد که در صورت مداخلـۀ نظامـی، آمریکا هـم وارد معرکـه خواهد شد. به همین دلیـل، شوروی در برابر اصرار زیـاد فـرقه بـرای ارسال کمک مالی و نظامی، تنها به پشتیبانی معنوی بسنده کرد. باوجود اصرار باقروف، استالین دستور عدم مداخله داد (نک‍ : حسنلی، همان، ۲۰۱).

در آذر ۱۳۲۵ / دسامبر ۱۹۴۶، شاه با هواپیما به زنجان رفت؛ مدتی با سپهبد رزم‌آرا در خلوت به بررسی نقشۀ حمله پرداخت و با صدور فرمان حمله، خود به تهران بازگشت؛ سپس با هواپیمایی که شخصاً هدایت می‌کرد، در منطقه پرواز کرد و پیشرفت ارتش را زیر نظر گرفت (بیانی، ۶۰۱-۶۰۲). در فاصلۀ چند روز بعد، ارتش از زنجان گذشت و به جبهۀ قافلان‌کوه نزدیک شد. ۲۰ آذر / ۱۱ دسامبر، در جلسۀ فوق‌العاده، محمد بی‌ریا، وزیر فرهنگ فرقه، به‌جای پیشه‌وری برگزیده شد. به تعبیر فرقه، پیشه‌وری، پادگان، و جهانشاه‌لو که مخالف تسلیم و حل مسالمت‌آمیز اختلاف فرقه با احمد قوام، و به‌سخنی‌دیگر موافقِ دادن امتیاز نفت به شوروی بودند، به باکو تبعید شدند (جهانشاه‌لو، ۱۵۲، ۱۸۸؛ قس: حسنلی، همان، ۲۰۴). مقصود از این حرکت، با سوءاستفاده از سادگی محمد بی‌ریا، فرار سران اصلی فرقه به خاک شوروی بود. خود بی‌ریا نیز پس از چند روز اختفا از ترس مردم و ارتش ایران، سرانجام با کمک عامل شوروی، به آن سوی مرز گریزانده شد (جهانشاه‌لو، ۱۵۲). ظاهراً در همان روز ۲۰ آذر و یا شاید روز قبل از آن، جهانشاه‌لو با پیشه‌وری به دیدار سرهنگ قلی‌اف، رئیس پنهان پیشه‌وری، به کنسولگری شوروی رفتند. پیشه‌وری در حال عصبانیت از کمک شوروی و ماندن و مبارزه حرف زد. قلی‌اف عصبانی شد و گفت: آن‌کس که تو را آورد، می‌گوید برو! سپس دستور داد برای ساعت ۸ شب آمادۀ حرکت به مرز جلفا باشند (همو، ۱۹۰).
صبح روز ۲۱ آذر، با پیشرفت ارتش ایران در جبهۀ قافلان‌کوه، غلام‌یحیى، ژنرال فرقه و فرمانده نیروی ۱۸هزارنفری فداییان، با تلفن از وضع بد نیروها، ترس آنان از تانک و هواپیما، و فرار آنان از جبهۀ جنگ به پیشه‌وری خبر داد. کاویان، ژنرال دیگر فرقه و وزیر جنگ آذربایجان، به پیشه‌وری فرمان ایستادگی دادند؛ اما کار با فرمان از پیش نرفت. غلام‌یحیى در حال فرار پلها را منفجر می‌کرد تا ارتش ایران به او نرسند؛ در شهر میانه، پولهای بانکها را غارت کرد و مردانش مغازه‌ها را خالی کردند؛ از آنجا به تبریز و جلفا رفت و با همراهانش مانند دیگر سران فرقه به خاک شوروی گریخت (بیانی، ۶۳۶-۶۳۷؛ نیکبخت، ۱۶۷-۱۷۰؛ قس: دانشیان، ۲۰۴- ۲۰۷، که ادعا می‌کند فقط پول دولت را از بانکها برای هزینۀ فداییها گرفته، ولی به پولهای مردم دست نزده است؛ نیز نک‍ : نظری، ۲۲۸- ۲۲۹). دیگر ژنرال فرقه، جعفر کاویان نیز در هنگام فرار، چند کامیون پر از اثاث، جواهر، برنج و روغن، با خود به آن سوی مرز برد (نک‍ : رضا، ۶۶، ۱۳۷). در طول ۳ روز، ۲۰ تا ۲۳ آذر، جمعاً در حدود ده‌هزار نفر سران، مهاجران، پیوستگان، افسران، فداییان فرقه و خانواده‌هایشان از مرز جلفا گذشتند. دولت شوروی حدود هزار نفر از آنان را زندانی کرد (حسنلی، فراز، ۲۰۵، ۲۱۰-۲۱۱). دربارۀ شمار فراریان، نحوۀ فرار و وضعیت استقرار فراریان در بهشت خیالی، دهها کتاب و خاطره‌های خواندنی نوشته شده است (مثلاً نک‍ : نظری، ۲۴۹ بب‍‌ ؛ رضا، جم‍‌ ).
روز ۲۲ یا ۲۳ آذر، نیروی ارتش وارد تبریز شد. در طول یکی ـ دو روز پیش از آن، مردم تا توانسته بودند، پیوستگان فرقه را دستگیر کرده بودند. دربارۀ رفتار مردم با فرقه‌گرایان، و جلوگیری‌نکردن ارتش از آن و اعدامهای خود ارتش، خبرهای غیررسمی و درعین‌حال غیرقابل‌اعتماد به‌علت تناقضهای موجود در آنها، از منابعی مغرض و غیرقابل‌اعتماد، همچون حزب توده، منتشر شده است (مثلاً نک‍ : حسنلی، همان، ۲۰۷، ۲۰۸، ۲۰۹؛ قس: نیکبخت، ۱۸۰-۱۸۱). به‌هرروی، تا پایان آذرماه، تمام آذربایجان به تصرف ارتش ایران درآمد. کمی بعد نیز فرمان عفو عمومی صادر شد (اخگر، ۷۲؛ بیانی، ۶۴۴) و به‌این‌ترتیب غائلۀ دموکرات آذربایجان در ایران پایان یافت.

تحلیل کلی رویداد

فرقۀ دموکرات آذربایجان، هرگز ویژگیهای یک نهضت و حرکت شورشی و اعتراض‌آمیز را نداشت. برخلاف نهضت جنگل که نخست به‌عنوان حرکتی مردمی در گیلان سر برآورد و پس از آن شوروی در آن نفوذ کرد، فرقۀ دموکرات آذربایجان، از آغاز ساخته‌وپرداختۀ شوروی بود (نک‍ : جهانشاه‌لو، ۲۵۵). حکومت شوروی که درست در سال آغاز جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ م)، اوکراین و بلاروس غربی را به خاک خود الحاق کرده، و بی‌درنگ در پایان جنگ نیز بخش اعظم اروپای شرقی را در پشت به‌اصطلاح پردۀ آهنین زیر نفوذ خود درآورده، و اکنون به فکر اجرای نقشه‌های دور و درازی در ایران افتاده بود (قس: حسنلی، آذربایجان، ۷- ۸)، فرقه را برای رسیدن به این هدفها ایجاد کرد.
نام جعلی کشور آذربایجان، دراصل از طرف ترکهای جوان که در جریان جنگ جهانی اول برای احیای امپراتوری ازهم‌پاشیدۀ عثمانی فعالیت می‌کردند، بر روی قسمتی از منطقۀ قفقاز که در تاریخ به اران شهرت داشت، گذاشته شده بود. انگیزۀ آنان، که پیش از آن نتوانسته بودند مردم آذربایجان را به سمت خود جلب کنند، در این نام‌گذاری جعلی این بود که در آینده بتوانند آذربایجان ایران را به آن الحاق کنند و هر دو به ترکیه بپیوندند (نک‍ : بارتولد، ۷۰-۷۱؛ رضا، ۱۲۰-۱۲۱). پس از انقلاب کمونیستی روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، این فکر خودبه‌خود از جریان خارج شد. حال، با جنگ جهانی دوم و اشغال شمال ایران به دست ارتش سرخ، میر جعفر باقروف، رئیس‌جمهور آذربایجان شوروی، با اندیشه‌های قوم‌گرایانه، چنان‌که حتى تهران را هم جزو آذربایجان می‌پنداشت (نک‍ : حسنلی، فراز، ۱۹) یا چنین وانمود می‌کرد، باتکیه‌بر این فرضیه و هم‌زبانی دو منطقۀ قفقاز و آذربایجان، عامل اجرای سیاست توسعه‌طلبانۀ شوروی گردید. او ظاهراً تصور می‌کرد که با کمی تبلیغات دروغین و شعارهای عدالت‌محور برضد نظام سنتی ارباب و رعیتی در کشاورزی ایران، مردم آذربایجان را فریب خواهد داد؛ اما مقاومت آذربایجانیان وطن‌پرست، به‌استثنای معدودی هوادار حزب توده که از سیاست شوروی اطاعت محض داشتند و شماری غوغاییان فرصت‌طلب، فرقه را بر آن داشت تا برخلاف شعارهای مردم‌فریب، با خشونت و آدمکشی، و واردکردن آدمکش حرفه‌ای از شوروی، به حکومت بپردازد. بااین‌حال، مرگ آیت‌الله اصفهانی در ۱۳ آبان ۱۳۲۵ ش / ۴ نوامبر ۱۹۴۶ م، چنان شوری در مردم تبریز و سراب به وجود آورد که کنسول شوروی با اظهار شگفتی و عصبانیت به کمونیسم ساختۀ پیشه‌وری اعتراض کرد (نیکبخت، ۱۶۲-۱۶۳). حکیمی نخست‌وزیر که خود آذربایجانی بود و بر ایرانی‌بودن آذربایجان تأکید داشت، پیشه‌وری را به‌درستی قفقازی دانست، نه نمایندۀ مردم آذربایجان، و هرگز حکومت فرقه را به رسمیت نشناخت (نک‍ : حسنلی، همان، ۱۰۱). خلیل ملکی را که شورویها به‌عنوان مسئول ایالتی حزب توده، برای پیوند حزب و فرقه، به آذربایجان آوردند، به‌دلیل مخالفت با این قوم‌گرایی بی‌منطق، چند روز بیشتر نتوانستند تحمل کنند و به‌سرعت او را به تهران بازگرداندند (نک‍ : رضا، ۳۹، ۵۸).
نقطۀ اشتراک حزب توده و فرقۀ دموکرات سرسپردگی به شوروی بود. باوجود کسانی از نسل کمونیستها در حزب توده که به استقلال ایران می‌اندیشیدند، شوروی به‌سرعت در آن نفوذ کرد، چنان‌که مقارن سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ ش / ۱۹۴۶ و ۱۹۴۷ م، این حزب کاملاً به‌صورت عامل سازمان جاسوسی شوروی و عامل اجرای سیاست آن دولت در ایران درآمده بود. حمایتهای گوناگون ازجمله حمایت مالی شوروی، به‌ویژه در زمان اشغال، حزب توده را به نهاد قدرتمندی در عرصۀ سیاست ایران تبدیل کرده بود. برپایۀ آنچه از مجموع منابع برمی‌آید، حزب توده درحقیقت بازوی کمکی و صدای سیاسی فرقه در تهران به شمار می‌رفت، اما هماهنگی از سوی عامل شوروی انجام می‌گرفت. نکتۀ قابل‌تأمل این است که حزب توده مستقیماً با سازمان جاسوسی و وزارت خارجۀ شوروی در ارتباط بود، درحالی‌که فرقه با دستگاه رهبری آذربایجان شوروی پیوند داشت (نک‍ : همو، ۱۰۳، ۱۲۶؛ قس: فاوست، ۷۵- ۷۸). به‌علاوه، پیشه‌وری باآنکه سرسپردۀ شوروی بود، با حزب توده اختلافی شخصی هم داشت، زیرا نمایندگان توده‌ای مجلس شورای ملی، زمانی اعتبارنامۀ نمایندگی او را در کنگرۀ اول این حزب رد کرده بودند (رضا، ۱۳۱).
دوگانگی سیاستهای شوروی در باب فرقه نیز به اختلاف وزارت خارجۀ شوروی و حکومت جمهوری آذربایجان شوروی برمی‌گردد. دهها مورد از این اختلاف‌نظر و دوگانگی در سیاست شوروی در جریان فرقه‌سازی پیش آمد. در زمان حضور هیئت تبریز در تهران، از باکو دستور آمد که فرقه در برابر دولت تهران ایستادگی کند، درحالی‌که سادچیکف، سفیر شوروی، به هیئت توصیه می‌کرد با تهران سازش کنند (نک‍ : جهانشاه‌لو، ۱۷۰-۱۷۴، ۱۸۲). سیاست رسمی خارجی شوروی، نگاه وسیع‌تری به ایران داشت و به آذربایجان به‌عنوان وسیله‌ای برای نفوذ گسترش خود در تمام ایران می‌نگریست؛ درحالی‌که باقروف که مباشر این ماجرا شده بود، تنها براساس جاه‌طلبی شخصی خویش مایل به الحاق دو آذربایجان به یکدیگر بود و ظاهراً در این قضیه تنها به گسترش نفوذ و مقام خود فکر می‌کرد و متوجه ناسازگاری شعارهای کمونیستی و قوم‌گرایی نبود (قس: رضا، ۵۰، ۵۸، ۹۴، ۹۷؛ حسنلی، فراز، ۹، ۱۸- ۱۹). این اختلاف‌نظر، به دستگاه فرقه هم سرایت کرده بود. پیشه‌وری در مقام رئیس فرقه، گاه با سیاست رسمی شوروی تقابل پیدا می‌کرد و به همین جهت دولت شوروی فرزند او را به آذربایجان شوروی انتقال داد تا به‌عنوان تحصیل، ظاهراً به‌عنوان نوعی گروگان، از او استفاده شود (نک‍ : همان، ۷۳).
پس از فرار اعضای فرقه به خاک آذربایجان شوروی، به‌استثنای سران فرقه که به پاداش انجام مأموریت خود از وضع نسبتاً مناسبی برخوردار بودند، چند هزار عضو آن و نیز آذربایجانیها و افسران توده‌ای ارتش ایران که به فرقه پیوسته و فرار کرده بودند، و به‌خصوص آنان که با خانواده گریخته بودند، به وضعی سخت رقت‌انگیز گرفتار آمدند (مثلاً نک‍ : شفایی، ۱۲۵؛ رضا، ۶۳- ۶۸، ۸۱-۸۳). سازمان فرقه پس از فروپاشی در ایران، همچنان در قفقاز به نوعی حیات مجازی ادامه داد. دولت شوروی که فریب قوام را خورد و نتوانست از طریق او به نفت ایران برسد، همچنان در صدد بود از فرقه دوباره استفاده کند؛ در چند نوبت برای آماده‌سازی افسران برنامه‌ریزی شد تا آنان را برای خراب‌کاری به ایران بفرستند (نک‍ : نظری، ۲۹۴-۲۹۷). اما به‌هرحال، سرانجام سیاست وزارت خارجۀ شوروی بر سیاست باقروف ترجیح نهاده شد (نک‍ : رضا، ۸۰). پیشه‌وری که همچنان ریاست فرقه را بر عهده داشت، در یک حادثۀ مشکوک رانندگی کشته شد (نظری، ۲۹۷). پس از آن، مدتی صادق پادگان، سپس غلام‌یحیى و پس از او چشم‌آذر ریاست فرقه را عهده‌دار شدند (نک‍ : رضا، ۱۳۲-۱۳۳). ظاهراً در این دوره، یعنی هم‌زمان با مرگ پیشه‌وری و بعد از آن، سیاست دولت شوروی تغییر کرده بود و دیگر مایل به فرستادن فرقه به ایران نبود. حفظ سازمان فرقه و تعیین رئیس برای آن نیز به قصد مدیریت و زیرنظرداشتن آنان صورت می‌گرفت.

مآخذ

اخگر، ایرج، مرگ هست و بازگشت نیست، تهران، بی‌تا؛ بارتولد، و. و.، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمۀ لیلا رُبن‌شه، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ بیانی، خانبابا، غائلۀ آذربایجان، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ پسیان، نجفقلی، مرگ بود بازگشت هم بود، تهران، ۱۳۲۷ ش؛ جهانشاه‌لو افشار، نصرت‌الله، ما و بیگانگان، به کوشش نادر پیمایی، رشت / تهران، ۱۳۸۶ ش؛ حسنلی، جمیل، آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد، ترجمۀ منصور صفوتی، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ همو، فراز و فرود فرقۀ دموکرات آذربایجان، ترجمۀ منصور همامی، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ دانشیـان، غلام‌یحیى، «خـاطـرات»، ترجمۀ رحیم نیکبخت و اصغر حیدری، فرقه … (نک‍ : هم‍ ، نیکبخت)؛ رضـا، عنـایت‌الله، ناگفته‌ها، به کوشش عبدالحسین آذرنگ و دیگران، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ شفایی، احمد، قیام افسران خراسان … ، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ فاوست، لوئیز لسترینج، ایران و جنگ سرد، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ کردها و فرقۀ دموکرات آذربایجان (گزارشهایی از کنسولگری آمریکا در تبریز)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ کسروی، احمد، از سازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ نظری، حسن، گماشتگیهای بدفرجام، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ نیکبخت، رحیم و اصغر حیدری، فرقۀ دمکرات در سراب، تهران، ۱۳۸۸ ش.